خانه » برچسب‌های " انشا پایه هشتم "
نمایش مطالب برچسب :

انشا پایه هشتم

           

انشا درباره طعم بستنی یخی پایه هشتم

انشا درباره طعم بستنی یخی پایه هشتم

انشا در مورد طعم بستنی یخی کلاس هشتم

انشا صفحه 62 کتاب مهارت های نوشتاری 

 

 

مقدمه : هوای گرم تابستان و آفتاب داغ ظهر امان همه ما را بریده است . ۲ ساعتی می شود که برای پیاده روی به خارج از شهر رفته ایم و حالا وسط ناکجا آباد هستیم .ناگهان سوپر مارکتی از دور دست ها نمایان می شود .

 

 

بدنه : همین که وارد سوپر مارکت می شویم ، چشمم به یخچال بستنی می افتد و بستنی یخی باطعم آلو فکر و خیال مرا به خودش مشغول می کند . همه دوستانم به دنبال آب بودند ولی من در بند بستنی یخی گرفتار شده بودم .

 

 

همین که بستنی را در دهانم فرو می برم ، سردی بستنی را بر روی زبان ‌ و داخل دهانم حس می کنم. سریع بستنی را از دهانم خارج می نمایم و منتظر می مانم کمی گرم شود . این انتظار از ان انتظار هایی است که مدت هاست به دنبال آن بودم . ولی با این حال ، طعم ترش آلو ، همچنان در نوک زبانم باقی مانده است .

(بیشتر…)

           

متن زیر را به زبان فارسی معیار بازنویسی کنید صفحه 32 نگارش هشتم

متن زیر را به زبان فارسی معیار بازنویسی کنید صفحه 32 نگارش هشتم

بازنویسی متن هر وقت می شینم و به زبان فارسی فکر می کنم

بازنویسی صفحه 32 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم

 

هر وقت که می نشینم و به زبان زیبای فارسی فکر می کنم ، یاد فردوسی در خاطرم زنده می شود و با خود میگویم این مرد چقدر بزرگ بود و چه خدمت بزرگی به کشور ایران کرد ؛ زبان فارسی را تحت حمایت خود قرار داد و در طول تاریخ برای همه ی مردم این سرزمین مانند مادری مهربان بود.

 

 

زبان فارسی همراهان و همنشینان زیادی از گوشه و کنار ایران و جهان دارد و همچنین در تمام زمان ها با همه ی گویش ها و لهجه های ایرانی داد و ستد و رفتاری دوستانه دارد ؛ فارسی و دیگر زبان های ایرانی کلمه هایی را به هم قرض می دهند و از توانایی های همدیگر بهره می گیرند و این موضوع باعث می شود ، هر دو طرف ، همیشه قوی و پابرجا بمانند.

(بیشتر…)

           

انشا در مورد تصویر نویسی صفحه 23 نگارش پایه هشتم

انشا در مورد تصویر نویسی صفحه 23 پایه هفتم

انشا در مورد تصویر نویسی صفحه 23 نگارش پایه هشتم

انشا پایه هشتم صفحه 23

 

انشا در مورد تصویر نویسی صفحه 23 پایه هشتم . یکی از دو تصویر بالا را انتخاب کنید و درباره آن بنویسید .پس از اینکه نوشته تان را در کلاس خواندید , دوستان شما باید تشخیص دهند که انشای شما در مورد کدام تصویر میباشد .

 

 

انشا تصویر اول : فصل پاییز از راه رسیده ، از درب و پنجره ی جدید و مقاوم نصب شده ی یکی از روستاییان می توان فهمید که اهالی روستا برای سرمای پیش رو آماده اند.

 

درختان که رنگ سبز موهای آن ها کم کم به سوی سرخی یا زردی می روند ، خود را برای ریزش مو و خواب بلند زمستانی آماده می کنند ، کوه ها ، دامنه ها و مراتع نیز نگران سرما هستند و رنگ باخته اند.

 

حال وقت این است که اهالی این روستای زیبا از تابلوی طبیعی اتاق خود به نام پنجره به سوی نقاشی از بهترین چشم انداز ها که نقاش آن ها کسی جز خدواند نیست بنگرند!

 

اهالی روستا این را خوب می دادند که به جای ترس و حسرت خوردن درباره ی سرما و برگ ریزی درختان باید از تک تک لحظات پاییز درس زندگی بگیرند و با خوردن میوه های پاییزی کیف دنیا را برند!

 

بعضی از اهالی سقف خانه های کاه گلی خود را برای اندختن غذای حیوانات تمیز و آماده کرده اند تا جلوه ی زیبای دیگری ، هم به روستا و هم به چشمان گردشگران بیفزایند.

 

و چه زیبا و دلباز است ، دوری از دغدغه های شهری و خانه های متراکم و بدون حیاط ، در جایی که می توان تا افق دوید و در ذهن خود پرواز را مجسم کرد… !

(بیشتر…)

           

انشا در مورد مشاهده مسابقه فوتبال از روزنه تور دروازه

انشا در مورد مشاهده مسابقه فوتبال از روزنه تور دروازه

انشا صفحه 42 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم

انشا در مورد مشاهده مسابقه فوتبال از روزنه تور دروازه کلاس هشتم

 

مقدمه : سلام اسم من تور دروازه است ، خوشحال می شوم در توصیف تجربه هایم مرا همراهی کنید ، دوستم در آن طرف زمین در دروازه ی حریف زیاد اهل حرف زدن نیست پس زیاد ذهنتان درگیر او نباشد !

 

 

بند : اوقات شادی و تفریح من زمانی شروع می شود که ورزشگاه محل زندگی ام پر از انسان هایی به نام طرفدار شود ، بعضی از آن ها آنقدر زودتر از بازی به ورزشگاه می آیند که فقط من و آقای چمن و آن ها می نشینیم و به هم زل می زنیم ، حال ورزشگاه پر شده است !

 

 

همه ی آماده ی شروع بازی می شوند ، داور وضعیت من را کنترل می کند تا مشکلی نداشته باشم ، راستش را بگویم در زمان این کار کمی قلقلکم می گیرد ! ، دوستانم خط دروازه و دوربین var ، آماده اند که سرنوشت بازی را رقم بزنند ، دروازه بان بوسه ای بر تیر دروازه می زند تا برای خودش و تیمش شانس بیاورد ، حال با گردش توپ بازی آغاز می شود .

(بیشتر…)

           

انشا در مورد دیدن یک شکارچی از دریچه چشم یک آهو

انشا در مورد دیدن یک شکارچی از دریچه چشم یک آهو

انشا در مورد دیدن یک شکارچی از دریچه چشم یک آهو

انشا صفحه 42 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم

 

انشا اول درباره دیدن یک شکارچی از دریچه چشم یک آهو

 

مقدمه : تک تک سلولهای بدنش از ترس عرق می ریزند ، پاهایش آماده ی یک فرار جانانه است و چشمانش مانند دوربینی قوی او را زیر نظر دارد !

 

 

بدنه : این موارد تنها توصیف بخشی از تنش میان آهو و شکارچی از دید آهو است ، آهویی که در لبه ی پرتگاهی به نام شکار شدن قرار دارد ، هر حرکت غلطی او را بیشتر به پرتگاه نزدیک می کند !

 

 

در این زمان آهو می تواند با تصمیمات و حرکات غلط بزرگترین حسرت زندگی خود را بسازد یا با فراری افتخار آمیز به جنگل برگشته و این اتفاق را مانند قهرمانی برای دیگر حیوانات تعریف و توصیف کند ، حال در ذهن آهوی ما چه ای کاش هایی که نمی گذرد !

 

 

ای کاش هایی مانند : ای کاش انقدر سرگرم خوردن غذا نبودم تا زود تر متوجه شکارچی می شدم! ، ای کاش امروز اصلا از خانه بیرون نمی آمدم! ، ای کاش حیوان مورد علاقه ی شکارچی هر چیزی به جز آهو باشد! ، ای کاش نامه ی وصیتی برای خانواده ام می نوشتم! ، ای کاش اگر هم مرا شکار کند استفاده های دیگری از من علاوه بر خوردن و درست کردن غذا داشته باشد مانند عطر مشک و وسایل تزیینی و غیره ! ، ای کاش … !

(بیشتر…)

           

انشا در مورد دیدن مورچه ای که باری را می کشد

انشا صفحه 42 کتاب نگارش پایه هشتم

انشا در مورد دیدن مورچه ای که باری را می کشد صفحه ۴۲ کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم

 

انشا اول درباره دیدن مورچه ای که باری را می کشد 

 

مقدمه : طبق معمول مشغول خواندن کتابی بودم . یک ساعتی می شد که سرم را پایین انداخته بودم و غرق در متن کتاب شده بودم . کم کم حوصله ام رو به سر رفتن بود و چشمانم پف کرده بود . در همان لحظه چیزی را دیدم که توجه مرا به خودش جلب کرد .

 

 

بدنه : مورچه ای را که روی نوشته های سیاه رنگ صفحه حرکت می کرد ، دیدم . تکه کوچکی نان را با خود حمل می کرد و از راه رفتن سریعش متوجه شدم که می خواهد هرچه سریع تر به خانه اش برسد . به همین دلیل بود که از راه نزدیک ولی سخت تر را انتخاب کرده بود ، عبور از کتاب .

 

 

آن مورچه مرا به یاد همه کسانی انداخت که زحمت می کشند و تلاش می کنند تا زندگی شرافت مندانه ای داشته باشند . رفتگران ، کارگران ، پزشکان ، مهندسان ، دانشمندان و صدها شغل دیگر که درآن فرد هم برای خود نانی در می آورد و هم گرهی از مشکلات دیگران باز می کند.

(بیشتر…)

           

انشا در مورد صحنه ورود یک موش به خانه

انشا در مورد صحنه ورود یک موش به خانه

انشا در مورد صحنه ورود یک موش به خانه

انشا صفحه ۴۲ کتاب نگارش پایه هشتم

 

انشا اول درباره صحنه ورود یک موش به خانه

 

مقدمه : در های حیاط باز است تا ماشین وارد آن شود . همسایه رو برو ماشینش را جای بدی پارک کرده است .  بنابرین پدرم مجبور است ماشین را به دفعات جلو و عقب کند . ناگهان یک موش بزرگ قهوه ای رنگ از جوی آب بیرون می پرد و وارد حیاط ما می شود .

 

 

بدنه : اول از همه ، صدای نازک و گوش خراش خواهرم در می آید که چندین بار جمله “موش رفت تو خونه” را تکرار می کند . پدر هم مشغول پارک ماشین است و ماردم پدرم را سرزنش می کند که پارک کردن ماشین چرا باید این همه طول بکشد . در این بین ؛ من مانده ام و به این فکر می کنم موش کجا قایم شده است.

 

 

با عصبانیت سر همه داد می زنم که بس کنید و بیایید موش را پیدا کنیم ولی انگار هیچ کس توجه نمی کند.خواهرم که پایش را داخل خانه نمی گذارد و تا وقتی که موش بیرون نیاید ، داخل نمی رود ولی پدرم هیچ اهمیتی به این موضوع نمی دهد و معتقد است موش خودش بیرون خواهد آمد.این بی خیالی و تنبلی پدر واقعا مرا عصبی می کند.می روم با مادرم حرف بزنم .

 

 

او هم مثل من در تلاش است جای موش را پیدا کند . از پایین حیاط شروع می کنیم و همه جا را بررسی می کنیم . خبری نیست . انگار آب شده است و داخل زمین رفته است . بعد از ده دقیقه ، دست از جستجوی موش می کشیم و به محض لحظه ای نشستن ، با صدای جیغ خواهرم شوکه می شویم و بلند می شویم .

(بیشتر…)

           

انشا در مورد صدای لالایی مادر پایه هشتم

انشا در مورد صدای لالایی مادر

انشا درباره صدای لالایی مادر

انشا صفحه 53 کتاب نگارش کلاس هشتم

 

مقدمه : اگر همین الان ازم بپرسین از بچگیت چی یادت میاد ، به جز تعداد اندکی خاطره کوتاه هیچی یادم نمیاد . بیشتر این خاطرات فقط یه لحظه بود ؛ مثل شکستن چراغ زیر زمین یا افتادن تلویزیون روی پام . ولی لابلای این خاطات یه چیزی هست که چندبار کپی پیست شده . اون چیه ؟ لالایی مادرم .

 

 

بدنه : مادرم دو سه تا لالایی بلد بود.از بین اون لالایی ها،یکی از اون ها برای من خیلی دلپذیر بود ؛ لالایی که مادرم از مادرش یاد گرفته بود و بیشتر وقت ها آن را برایم می خواند . زمانی که لالایی های دیگر را می خواند ، ناراحت می شدم و آرزو می کردم هرچه زودتر تمام شوند و باز مادرم لالایی مورد علاقه ام را بخواند . وقتی مادرم لالایی می خواند ، غرق در کلمات می شدم . خورشید در حال غروب تنها صحنه ای است که از رویا پردازی هایم هنگام شنیدن لالایی به یاد دارم .

 

 

یادم می آید وقتی مادرم شروع به لالایی گفتن می کرد، از من می خواست چشمانم را ببندم و بخوابم.با صدای همیشگی اش شروع به خواندن می کرد.بعد از اینکه یکبار کی خواند ، بدون وقفه دوباره شروع می کرد.چند دقیقه بعد خسته می شد و دست می کشید.می دید که من هنوز بیدارم و دوباره شروع به خواندن می کرد.این بار با صدایی آرام و آهسته.زمانی هم که می دید کمکم دارم می خوابم ، صدایش را آرام تر و آهسته تر می کرد تا مبادا از خواب بیدار شوم .

 

 

(بیشتر…)

           

انشا در مورد آهنگ سرود ملی پایه هشتم

انشا در مورد صدای آهنگ سرود ملی

انشا در مورد صدای آهنگ سرود ملی پایه هشتم

انشا صفحه 53 کتاب مهارت های نوشتاری

 

مقدمه : آهنگ سرود ملی باز هم طنین انداز شد ، آهنگی که پیام آور افتخار و اتفاق بزرگ دیگری است ، آهنگی که در جای جای ذهن عاشقان وطن نقش بسته است و نمایانگر لحظات خوش است .

 

 

بدنه : آهنگ سرود ملی افتخار آمیز و باعث رشد بذر غرور در قلب ها است ، ولی قلب چه کسانی ؟  معلوم است که قلب عاشقان میهن و معماران آینده ی وطن در این گروه جای می گیرد ، ولی این آهنگ باعث لرزش پای خیانت کاران به وطن و دشمنان این مرز و بوم می شود .

 

 

هر نت این آهنگ با عشق تنظیم شده و از هر قطره ی جوهر شعر آن فداکاری و ایثار جاری می شود ، ولی این صدا که اکنون به راحتی به گوش ما می رسد ، حاصل از جان گذشتگی صدها هزار شهید و چشم به راهی مادران آن ها و نگرانی فرزندان آن ها است ، حاصل اندیشه های خارج شده از مغزهای دانشمندان این سرزمین است که عمر خودرا صرف علم آموزی و انتقال آن کرده اند .

(بیشتر…)

           

انشا در مورد قار قار کلاغ پایه هشتم

انشا در مورد قار قار کلاغ

انشا در مورد قار قار کلاغ

انشا صفحه 53 کتاب نگارش پایه هشتم

 

مقدمه : صبح شده است ! ، عجیب است ، من همیشه با صدای زیبای گنجشک ها از خواب بیدار می شدم ، ولی اکنون صدای سوزناک کلاغی از بیرون پنجره شنیده می شود ، صدایی که آرامش روح همه را خراش می دهد .

 

 

بند : از پنجره نمایان است که کلاغ تنها است ، حتما با قیافه ی زشت و با صدای سردرد آور خود همه ی گنجشک ها را فراری داده است ، چه مثال خوبی است برای کسانی که که با ظاهری زشت و سخنانی طعنه آمیز قصد دوستی با دیگران را دارند .

 

 

در صدای او شکایت نمایان است ، شکایت از ظاهری به سیاهی شب و از صدایی به بدی زنگ ساعت صبحگاهی ، از قارقار او درماندگی حس می شود ، درماندگی از اینکه شکایت های او هیچ ثمره ای ندارد ، ویا شاید دلیل قار قار او انتقاد از شاعر شعر روباه و کلاغ باشد که او را موجودی خنگ بیان کرده است !

 

 

چه بسا قار قار او از شادی است ، از شادی اینکه انسان هایی با باطنی زشت تر از رنگ پر او ، دیگر پرندگان زیبا مانند طوطی و طاووس و غیره را در قفس نگه داشته ولی کاری به کار او ندارند و بعضی اوقات حتی از او می ترسند .

 

(بیشتر…)