سون اسکول

بازنویسی حکایت حاکمی دو گوشش ناشنوا شد کلاس هشتم

بازنویسی حکایت حاکمی دو گوشش ناشنوا شد

بازنویسی حکایت حاکمی دو گوشش ناشنوا شد کلاس هشتم

انشا صفحه 66 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم

 

 

روزی روزگاری در سرزمینی ، حاکم عادل و دادگری بود که همیشه به داد مظلومان و ستم دیدگان می رسید و از آنان حمایت می کرد.

 

 

روزی از روز ها حاکم بر اثر صدای انفجار مهیبی در جنگ ، قدرت شنوایی اش را از دست داد و ناشنوا شد . او به سبب آنکه دیگر نمی توانست صدای عدالت طلبی مظلومی را بشنود و به او یاری برساند ، بسیار غمگین و دل شکسته بود و نمی دانست که چه کند و بسیار کلافه شده بود .

 

 

در همان شهر ، شخص دانایی می زیست که بسیار عالم و عارف بود . وقتی مردم شهر او را از وضع ناراحت کننده حاکم با خبر کردند ، خود را به نزد حاکم رساند و به کمک علائم و نوشته به حاکم گفت : ای پادشاه ، برای چه اینقدر غمگین و افسرده هستید ؟ شما تنها یکی از حواس خود را از دست داده اید ؛ دنیا که به آخر نرسیده است . خداوند متعال به شما حس های دیگری هم عطا کرده است که شکر خدا همگی سالم هستند . نا امید نباشید و از آز آن ها بیشتر استفاده کنید.

(بیشتر…)

انشا تفاوت بیدار شدن در صبح روستا و شهر

انشا تفاوت بیدار شدن در صبح روستا و شهر

انشا تفاوت بیدار شدن در صبح روستا و شهر

انشا صفحه 73 کتاب نگارش کلاس هشتم

 

 

ناگهان با صدای بانگ خروس از خواب بلند می شوم . عادت داشته ام همیشه با صدای زنگ گوشی ام که هر روز ساعت 7 صبح زنگ می خورد از خواب بیدار شوم . ولی امروز ، از آن روز های عادی نیست ، در روستا از صدای بوق ماشین هم خبری نیست . پس می توانم با خیال راحت بخوابم .

 

 

از تخت خواب بلند می شوم و به سمت پنجره اتاقم میروم . می توانم تا فرسنگ ها دور تر را ببینم ، گوسفندانی را می بینم که در دامنه کوه ها مشغول به چرا هستند و کشاورزانی که مشغول به کارند. هیچ وقت در خانه خودمان به سمت پنجره ها نمی روم . چرا که وقتی بیرون را نگاه می کنم ، تنها یک آپارتمان بزرگ غول پیکر را می بینم.پس حالا فرصت خوبی تا به اندازه کافی بیرون را تماشا کنم.

 

 

پس از چند ثانیه ، متوجه صدای بلبل ها و گنجشک ها می شوم . برای اولین بار است که صدای پرندگان را می توانم به وضوح بشنوم . در شهر ، صدای گوش خراش ماشین ها اجازه عرضه اندام به صدای دیگری را نمی دهد . در شهر هندزفری به گوش همه مردم است . اگر این وسیله نبود ، مردم چه می کردند ؟ در خانه ، خیابان و ماشین مردم به موزیک گوش می دهند و صدای دلنشین طبیعت در شهر گم شده است .

(بیشتر…)

انشا در مورد ضرب المثل خانه از پای بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است

انشا در مورد ضرب المثل خانه از پای بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است

ضرب المثل خانه از پای بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است

انشا صفحه 45 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم

 

 

اغلب ما با این عبارت آشنایی داریم (( من پولدار نیستم که جنس ارزان قیمت بخرم! )) ، اغلب ما در فروشگاه ها دنبال اجناسی می گردیم که از نظر ظاهر شبیه اجناس با کلاس و گران قیمت باشد ولی با قیمتی ارزان و بدون توجه به کیفیت!

 

 

فکر میکنیم هدف ما از به دنیا آمدن مانند پولدارها دیده شدن است ، اما اگر قرار بر کسب در آمد است ، هدف اصلی پولدار شدن است ، نه مانند پولدار ها رفتار کردن!

(بیشتر…)

جواب فعالیت نگارشی صفحه 30 کتاب نگارش کلاس هشتم

جواب فعالیت نگارشی صفحه 30 کتاب نگارش کلاس هشتم

جواب فعالیت نگارشی پایه هفتم

صفحه 30 کتاب مهارت های نوشتاری

 

 

از لحاظ نگارشی و نحوه ی به کار بردن افعال:

در متن بالا افعال به صورت رسمی به کار برده شده است ولی در متن پایین افعال و نحوه ی نگارش به صورت خودمانی و صمیمی است ، در متن بالا تمام علائم نگارشی و فاصله ی جمله ها نشان دهنده ی جدی بودن متن و سعی در آموختن چیزی به ما است ولی در متن پایین فواصل زیادی وجود ندارد و متن پیوسته است.

(بیشتر…)

انشا آزاد تصویر نویسی صفحه 86 نگارش هفتم

انشا آزاد تصویر نویسی صفحه 86 نگارش هفتم

تصویر نویسی با استفاده از قدرت تخیل

انشا صفحه 86 کتاب نگارش کلاس هفتم

 

تصویری را در ذهن خود ایجاد کنید و از قدرت تخیل خود بهره ببرید

 

چه خیابان شلوغی است! ، مردم از هر قشر و سن و سالی در حال تفکر اند ، تفکر درباره ی مسائل زندگی خویش ، به طوری که نمونه ی بارزی برای این عبارت اند: هرگز وجود حاضر غایب شنیده اید ، من در میان جمع و دلم جای دیگری است!

 

 

مغازه دارانی که بیشترین سود را از این ازدحام می برند و در آرزوی این اند که با افزایش درآمد روزی نه به عنوان فروشنده بلکه به عنوان سرمایه دار در این خیابان قدم بزنند.

 

 

کارگرانی که مشغول تعمیر خیابان برای جلوگیری از آسیب رهگذران اند ، افراد کهنسالی که با دیدن جوانان و نوجوانان یاد آن ایام را تازه کرده و گاهی حسرت آن روزهارا می خورند.

(بیشتر…)

متن زیر را به زبان فارسی معیار بازنویسی کنید صفحه 32 نگارش هشتم

متن زیر را به زبان فارسی معیار بازنویسی کنید صفحه 32 نگارش هشتم

بازنویسی متن هر وقت می شینم و به زبان فارسی فکر می کنم

بازنویسی صفحه 32 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم

 

هر وقت که می نشینم و به زبان زیبای فارسی فکر می کنم ، یاد فردوسی در خاطرم زنده می شود و با خود میگویم این مرد چقدر بزرگ بود و چه خدمت بزرگی به کشور ایران کرد ؛ زبان فارسی را تحت حمایت خود قرار داد و در طول تاریخ برای همه ی مردم این سرزمین مانند مادری مهربان بود.

 

 

زبان فارسی همراهان و همنشینان زیادی از گوشه و کنار ایران و جهان دارد و همچنین در تمام زمان ها با همه ی گویش ها و لهجه های ایرانی داد و ستد و رفتاری دوستانه دارد ؛ فارسی و دیگر زبان های ایرانی کلمه هایی را به هم قرض می دهند و از توانایی های همدیگر بهره می گیرند و این موضوع باعث می شود ، هر دو طرف ، همیشه قوی و پابرجا بمانند.

(بیشتر…)

انشا در مورد تیم والیبال کلاس ما

انشا در مورد تیم والیبال کلاس ما

انشا درباره تیم والیبال کلاس ما

انشا صفحه 73 کتاب نگارش هفتم

 

مقدمه : تیم والیبال کلاس ما از افرادی تشکیل شده است که در هر ست بازی برای رسیدن به امتیاز 25 ، هر کاری که از دستشان بر می آید ، انجام می دهند که البته من هم در بین این افراد هستم . هنگام بازی هیچکس به هیچ چیز به جز والیبال فکر نمی کند و همه غرق در هیجان بازی می شویم .

 

 

بدنه : در تیم والیبال کلاس ما ، بیشتر افراد با یکدیگر رابطه خوب و صمیمانه ای دارند و آنان هم که دوست نیستند ، با یکدیگر آشنا می شوند و خیلی زود به جمع ما اضافه می شوند . گرچه بعضی مواقع به سوتی های دوستانمان می خندیم ولی هیچ وقت پشت دوستانمان را خالی نمی کنیم و اگر در زمان مسابقه با تیم رقیب ، دعوا بیفتد ، مثل شیر کنار دوستمان می ایستیم .

 

 

در تیم والیبال کلاس ما ، چندین نفر هستند که سطح بسیار بالاتری نسبت به بقیه تیم دارند ولی این افراد هیچ وقت در فکر این نیستند که مهارت های خود را به رخ بکشند یا از آن برای تحقیر دوستانشان استفاده کنند . بالعکس آن ها همواره دوست دارند تا به دوستانشان این مهارت ها را یاد بدهند و با تشویق و روحیه دهی به بازیکنان تیم ، انگیزه ها را بالا ببرند.

(بیشتر…)

انشا در مورد فداکاری بر اساس پرسش های طرح شده

انشا در مورد فداکاری با پرسش های طرح شده

انشا در مورد فداکاری برای کلاس هفتمی ها

انشا صفحه 92 کتاب مهارت های نوشتاری

 

 

برای موضوع فداکاری پرسش هایی طرح کنید و بر اساس آن ، متنی بنویسید

 

 

فداکاری چیست؟ ، فداکار کیست؟

فداکاری در زمینه های مختلف مانند: سیاسی ، جامعه شناسی و روان شناسی معنا و مفهوم متفاوتی دارد ، یا حتی ممکن است در کشور های مختلف به گونه های مختلف توصیف شود ، اما به طور کلی فداکاری به معنای از خود گذشتگی است و فرد فداکار کسی است که این وظیفه ی مهم را بر دوش می کشد.

 

 

از خود گذشتگی یعنی چه؟

از خود گذشتگی گونه های مختلفی دارد ، به عنوان مثال: از خودگذشتگی در زمینه ی مال و ثروت ، جان و زندگی ، دادن جای خود در صف به فردی دیگر ، کار و تلاش سخت به جای تفریح و… .

(بیشتر…)

انشا در مورد بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 کتاب نگارش پایه هفتم

انشا در مورد بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 کتاب نگارش پایه هفتم

انشا در مورد بار کج به منزل نمیرسد

صفحه 76 کتاب نگارش پایه هفتم

 

انشا اول درباره بار کج به منزل نمیرسد

 

مقدمه : هر عملی که در زندگی ما انجام می گیرد، عواقب و نتایجی دارد . حال ممکن است این عواقب نیک یا بد باشند . ناراستی و حقه بازی جزء کارهایی است که عاقبت خوبی ندارد و با گذشت زمان آثارشان را نشان می دهند.

 

 

بدنه : نظام آفرینش نیز بر پایه راستی و دادگری بنا شده است و هرگونه کژی [معنی کژی = انحراف ] ، و ناراستی در آن بی ثمر و تباه خواهد بود.در نقطه مقابل ، هر کاری که اساس محکم و درستی داشته باشد ، پر ثمر و مفید خواهد بود.

 

 

بی گمان این ضرب المثل را شنیده اید که : بار کج به منزل نمی رسد . این مثل در تشویق به درستکاری و اخطار به افرادی که به بیراهه می روند کاربرد دارد و از آن این گونه می توان برداشت کرد که : هر کاری که اساس و بنیانش سست و کج باشد ، بی شک نتیجه نامطلوبی به بار خواهد آورد .

(بیشتر…)

انشا در مورد هرکه بامش بیش برفش بیشتر

انشا در مورد هرکه بامش بیش برفش بیشتر

انشا درباره ى هرکه بامش بیش برفش بیشتر

صفحه 46 کتاب نگارش پایه هفتم

 

ضرب المثل: «هرکه بامش بیش برفش بیشتر»

 

مقدمه : جنگ ایران و عراق بود . حسن هم در میدان جنگ حضور داشت . او سربازی جوان ، نوکار و جاه طلب بود . رویاهای زیادی در سر خود می پروراند و آرزو داشت روزی به جایگاه بلندی برسد.

 

 

بدنه : ناگهان صدای تانک های عراقی ، در دشت پیچید . تانک ها به سمت خاک ایران در حال پیشروی بودند . حسن نیز برای اینکه خودی نشان بدهد، تعدادی از هم رزمانش را برداشت و در خط مقدم جنگ به مقابله با عراقی ها پرداخت . عراقی ها همین که دیدند گروهی به مقابله با آن ها ایستاده ، عقب نشستند و دوباره سکوت بر دشت حکم فرما شد.

 

 

فرمانده گردان از این حرکت دلیرانه حسن خیلی خوشش آمد . او را به نزد خودش فرا خواند و به او گفت : حسن جان ، به دلیل قطعی سیم های تلگراف باید خودت به تنهایی تصمیم می گرفتی که چه کنی و خوشبختانه درست ترین و به موقع تصمیم ممکن را گرفته ای.در این جنگ ما به سربازان دلیری چون تو نیاز داریم . حالا خودت را برایم اثبات کرده ای و از این پس فرمانده گردان عاشورا ، تو خواهی شد.

(بیشتر…)