4.3/5 - (61 امتیاز)

پارس وی دی اس

خانه » انشا پایه هفتم » انشا درباره پاییز پایه هفتم

انشا درباره پاییز پایه هفتم

انشا در مورد پاییز
4.3/5 - (61 امتیاز)

انشا درباره پاییز پایه هفتم

انشا درباره پاییز انشا صفحه 20 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم

 

 

مقدمه : “ نباید در زندگی به چیزی دل بست ” این جمله را بار ها دیده ام . به راستی که این چنین است . روز های پایانی تابستان در حال سپری شدن است. تابستان با تمام شور و حرارت خود در حال بستن بار سفر است و پاییز را می توان از دوردست ها دید که به تاخت به سمت من روانه می شود .

 

بدنه : پاییز یک دیکتاتور است . او همه بچه ها را در سرمای صبحگاهی از خواب بیدار می کند و آن ها را روانه اردوگاه های کار اجباری به نام مدرسه می فرستد . در آنجا بچه ها مجبورند تا سر حد مرگ درس بخوانند و هر کاری که سربازان پاییز می گویند را انجام دهد .

 

این حاکم بی رحم ، همه افراد را وادار می کند تا لباس های کلفت و سنگین بپوشند . این خیلی بی انصافی است . دیگری خبری از لباس های نازک و تی شرت های تابستانی نیست . اگر لباس های کلفت نپوشی ، پاییز ، زهری به نام سرماخوردگی به تو خواهد خوراند و تو را تا نزدیکی مرگ خواهد برد .

 

پاییز آنقدر ستمکار است که حتی به درختان و گل ها و گیاهان نیز رحم نمی کند . پاییز رنگ سبز را در زندان های تاریک خود حبس می کند و به رنگ های شرور زرد و قهوه ای این اجازه را میدهد تا همه جا را مثل خودشان به فساد بکشانند .

 

نتیجه : آری ، یک دیکتاتوری به تمام معنا در راه است و دیگر زمانی نمانده . قطعا روزی خواهد رسید ؛ روزی که بساط این ظلم و ستم چیده خواهد شد . امیدوارم آن روز را ببینم.

 

 

انشا دوم درباره پاییز 

 

مقدمه : با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار می شوم ، بیدار شدنم کمی طول می کشد ، بالاخره بعد از سه ماه تعطیلی صبح زود بیدار شدن سخت است!

 

بدنه : پتو را که کنار میزنم هوای نه چندان سرد اتاق مرا در آغوش میگیرد ، علت را که جویا میشوم چشمم به پنجره ی نیمه باز اتاق می افتد که از نسیم سرد صبح پاییزی میزبانی می کند و همه را به داخل اتاق گرم و نرم من دعوت می کند!

 

بعد از کلی بحث با مادرم در رابطه با اینکه هوا به قدری سرد نشده که کاپشن بپوشم بالاخره راه مدرسه را پی میگیرم ، صدای خش خش برگ ها مشوق ادامه ی راهم هستند ، برگی را به دستم میگیرم و با دقت به آن نگاهی می اندازم ، گویی می خواهد به من پیامی را متذکر شود!

 

نقش و نگار و رنگ حاصل از سن این برگ می خواهد به من بگوید همین تجربه و جدال با مشکلات زندگی است که آن را زیبا و با مفهوم می سازد ، بعد از این پیام بازرگانی ناگهان یادم میفتد که دیرم شده ، پس دوان دوان ادامه می دهم!

 

از کنار درختان پاییزی که با همکاری باد به سبک کردن ذهن خود با ریختن برگ ها مشغول اند به سرعت میگذرم ، فکر کنم آن ها هم مانند برخی حیوانات منتظر خواب زمستانی اند تا خستگی این چند ماه را به در کنند ، حالا نوبت من است به آن ها نصیحت کنم که صبر پیشه کنند چرا که حالا سه ماه مونده ، کو تا زمستان…!

 

 

نتیجه : کلاس امروز تمام می شود ، خیلی خسته ام و می خواهم سال تحصیلی همین امروز تمام شود ولی یاد نصیحت خود می افتم که باید صبر پیشه کرد تا نه تنها از پاییز بلکه از زمستان هم گذشت تا به بهار رسید و دوباره سبز شد!

 

انشا سوم درمورد پاییز 

 

 

مقدمه : آلو ، زردآلو و هندوانه به آخر خط رسیده اند. هیچ امیدی نیست.آن ها باید بروند ، چرا که صدای پاهای انار و پرتغال را می توانند از کیلومتر ها دور شنید . خودشان هم خوب می دانند که اگر پرتغال و انار بیایند و آن ها را ببینند ، برای شان خیلی بد می شود . پاییز آهسته آهسته می آید ، طوری که ما انسان ها متوجه آن نمی شویم ولی طبیعت خیلی خوب صدای پاییز را می شنود .

 

 

بدنه : پاییز در ابتدا بسیار مهربان است . انگار تابستان تمام نشده . هوا همچنان گرم است و خبری از سرما نیست . کولر ها همچنان روشن هستند و بچه ها کماکان در کوچه ها بازی می کنند . حتی درختان هم هنوز برگ های سبز خود را دارند و اثری از ریزش آن ها نیست.

 

 

پاییز کم کم عصبانی می شود . او دیگر نمی تواند این نافرمانی ها و خودسری ها را تحمل کند . پاییز آنقدر مهربان بوده است که زمین و زمان از محبت او سوء استفاده کرده اند . حالا وقت آن است که روی دیگر پاییز را ببینیم . برگ درختان روز به روز زرد تر می شود و پس از مدتی همه برگ ها می ریزند و هوا چنان سرد می شود که مجبور می شویم بخاری ها را از توی انبار در بیاوریم و آن را شعله ور کنیم . پاییز در مدت بسیار کوتاهی ، عوض می شود و نشان می دهد که با کسی شوخی ندارد .

 

 

 

پاییز از دست هر کسی هم که عصبانی باشد ، از دانش آموزان عصبانی نیست . دانش آموزان در بین معدود موجوداتی هستند که پاییز را جدی می گیرند . همین که پاییز شروع می شود ، آن ها به مدرسه می روند . پاییز هم برای آن فرق قائل می شود . برخی مواقع چنان برفی را می باراند که مدارس را تعطیل می کند و به قدری بچه ها را خوشحال می کند که گویی کل دنیا را به آن ها داده اند .

 

 

نتیجه : پاییز میلی به آمدن ندارد ولی موقعی که می رود چنان مقاومتی از خود نشان می دهد که دمار از روزگار همه ما آدم ها در می آورد . زمستان با هزاران زحمت و تلاش بالاخره پاییز را با یخبندان و کولاک از میدان خارج می کند . پاییز نمی تواند قبول کند که دورانش تمام شده و باید برود ، درست مثل بعضی از ما آدم ها .

 

 

 

 

انشا در مورد پاییز

موضوع انشا پاییز

 

مقدمه : نسیم سرد صبحگاهی از راه پنجره ای که دیشب یادم رفته بود ببندم داخل شد و مرا از خواب بیدار کرد ، وقتی به زور خود را به لبه پنجره رساندم ، منظره ای زیبا مرا مدهوش گرداند.

 

 

بدنه : آن منظره ، منظره ای جز پارک روبروی خانه مان نبود ، درختان زرد چند روز پیش ، حالا کاملا نارنجی شده بودند ، گویی لباس رسمی و نارنجی رنگ خود را برای میهمانی خوش آمد گویی پاییز بر تن کرده بودند.

 

 

این منظره فقط چشمان مرا متحیر نکرد ، بلکه مغزم را هم به کار انداخت و مزایا و معایب آمدن پاییز را به من متوجه شد ، مثلا با اینکه از رخت بستن تابستان غمگین بودم ولی این برگ های پاییزی نوید خاطره سازی در این فصل زیبارا می داد ، نوید خش خش کردن برگ ها هنگام پیاده روی در یک هوای مطلوب پاییزی ، نوید قدم زدن و لذت بردن زیر باران های مروارید مانند با محافظی مهربان به نام چتر!

 

 

سرما مرا به خود آورد ، آن قدر محو زیبایی منظره و خاطره سازی شده بودم که کلا یادم رفته بود پنجره را ببندم ، پنجره را که بستم ، نگاهی به ساعت کردم ، وقت کلاسم است! ، با سرعت نور پریدم که در کلاس شرکت کنم ، ناگهان یادم آمد که ای دل غافل ! ، ساعت را باید یک ساعت به عقب می کشیدم!

 

 

نتیجه گیری : حال ، با خیال خوش اینکه یک ساعت دیگر وقت دارم که بخوابم ، پتو را می کشم و با خیال لذیذ میوه های پاییزی ، آب و هوا و رویا پردازی درباره ی خاطره سازی ها ، به خواب می روم…!

 

 انشا درمورد پاییز

انشا پنجم در مورد پاییز

 

مقدمه : برگ های زرد و نارنجی رنگ خیابان های شهر را پوشانده اند و صدای خش خش آن ها گوش ها را نوازش می دهد . نسیم سرد پاییزی ، ما را به سمت خانه هل می دهد ، در حالی که خورشید باید برود و خیلی زود جای خود را به ماه و نور آن می دهد . پاییز برگشته است و انقلابی به در طبیعت به راه انداخته است .

 

 

بدنه : با آمدن پاییز ، زنگ هشدار برای میوه های تابستانی به صدا درمی آید . حتی هندوانه با آن همه عظمت و ابهت ، تاب مقاومت در برابر سرمای پاییز را ندارد ؛ چه برسد به این که انتظار داشته باشیم که هلو و آلوچه در سرمای پاییز ما را یاری کنند . پاییز می خواهد آدم های خود را وارد بازی کند ؛ سیب زودتر از همه وارد می شود و پشت سر او ، بِه و انار و لیموشیرین و بعد ها پرتغال در صف می شوند و بشقاب های مهمان ها را به تصرف خود در می آورند . این میوه ها برای آدم ها چاره ای نمی گذارند ، جز اینکه به آن ها اجازه تسخیر شکم هایشان را می دهند.

 

 

تابستان پادشاهی مهربان و بی خیال بود تا جایی که حتی برای خود ارتشی نداشت . همین باعث شد که ملتش سوء استفاده کنند و در گوشه و کنار امپراطوریش ، هرج و مرج و شورش بشود . کودکان در کوچه ها توپ بازی می کردند، معلم ها در مدرسه نبودند ، بچه ها دیر می خوابیدند و دیر از خواب بیدار می شدند . بازی های کامپیوتری در افکار بچه ها جولان می دادند.خلاصه هیچ چیزی سرجایش نبود . خود پادشاه هم مشغول تفریح و خورد و خواب بود و نمی دانست که در همسایگیش پادشاهی به نام پاییز به قدرت رسیده و در حال پیشروی به سمت قلمروی او است .

 

 

پاییز ، پادشاهی مقتدر ، بی رحم و خونریز است . پاییز تابستان را شکست داده و در بند کرده است .اکنون بازی دست پاییز است . دیگر خبری از بی نظمی و هرج و مرج نیست . معلم ها باید ساعت هفت و نیم در مدرسه باشند . بچه ها هم همینطور . سربازان پاییز تفنگ های خود را برسر پدر و مادر نهاده اند و آن ها را مجبور کرده اند که نگذارند بچه هایشان در کوچه بازی کنند ، نگذارند فوتبال ببینند و نگذارند با گوشی و کامپیوتر بازی کنند . پاییز به شدت مخالفان خود را سرکوب می کند . اگر کسی از پاییز انتقاد کند ، سرما خواهد خورد و برای چندین روز ، باید در زندان های بی شور و سرد پاییز بماند ، تا افکار انتقادیش از ذهنش پاک بشود.

 

 

نتبجه : چند وقت پیش ، در خیابان های شهر جارچیان خبر می دادند که پاییز دعوت به همکاری در اداره قلمروش کرده است و هر کس علاقمند باشد ، می تواند به پاییز ملحق شود . این یک فرصت تکرار نشدنی است . ملحق شدن به پاییز یعنی این سختگیری های پادشاه برای ما کمتر می شود . همچنین پاداش های خوبی داده می شود . بیایید کوتاه بیاییم و با پاییز کنار بیاییم.

 

 

 

 

انشا در مورد پاییز

انشا ششم در مورد پاییز

 

مقدمه : تابستان ، با میوه های خوشمزه و هوای گرمش به پایان می رسد و نوبت به فصل خزان ، فصل پاییز می رسد.پاییز خیلی بیشتر از شعرهایی که درباره اش سروده شده ، زیابیی و ظرافت داردکه این ظرافت ها هر انسانی را به فکر فرو می برد و حیران می کند.

 

بدنه : پاییز ، فصلی است که درآن برگ های درختان به زردی می گرایند و می ریزند و در زیر پای رهگذران بی تفاوت خش خش می کنند . پاییز ، با دقت و حوصله دست بکار آراستن می شود ؛ آراستن درخت ها ، شهرها ، باغ ها و زمین به برگ های زرد و سرخ و قهوه ای .

 

پاییز همان فصل دل انگیزی است که گاه هوس می کنی زیر قطرات گاه نم نم و گاه زیر شرشر بارانش در کوچه قدم بزنی و زبانت را بیرون بیاوری تا بتوانی مزه قطراتش را بچشی و گاه نیز دست بر سر و سر به زیر ، با سرعت زیاد می دوی تا زود تر به خانه برسی ولی بعضی وقت ها هم اتفاق می افتد که مثل موش آب کشیده به خانه می رسی و غر زدن های پدر و مادر را تحمل می کنی .

 

 

پاییز را گاه فصلی رویایی می نامند ، چون تنها فصلی است که می توانی ساعت ها پیش پنجره بنشینی و به درخت خرمالویی که نصف برگ های زرد رنگ اش روی زمین پخش شده و نصف دیگرش روی شاخه هایش باقی مانده اند خیره می شوی ، آن را با لذت تماشا می کنی و اگر ساعت ها هم آن را نگاه کنی ، باز هم سیر نمی شوی .

 

 

در پاییز ، تغییرات ناگهانی جالبی اتفاق می افتند . بچه هایی که تا یک روز قبل در از صبح تا شب توی کوچه فوتبال بازی می کردند ، از فردایش دیگر از خانه نمی توانند بیرون بیاییند ، بلکه بتوانند تکالیف مدرسه خودشان را تا ساعت 12 شب تمام کنند .

 

 

در پاییز روزهایی را تجربه می کنی که از شدت گرما نمیدانی چه کار کنی و گاه روزهایی را می بینی که نمی توانی از کنار بخاری تکان بخوری . همه ی این ها خیلی زود اتفاق می افتند ، آنقدر زود که هیچ وقت متوجه نمی شوی کدام یک کی تمام شد و آن یکی که شروع شد . بله ، زیبایی پاییز به این هاست .

 

نتیجه : پاییز ، رنگارنگ ترین فصل سال ، یکی از زیباترین شگفتی های خلقت است . کافی است لحظاتی چشمانمان را ببندیم و به موسیقی خش خش برگ ها و به صدای قدم های آهنگین پاییز گوش فرادهیم . زیبایی های زندگی به همین هاست . چه خوب است از تک تک لحظات زندگی لذت ببریم .

 

 

 

انشا درباره پاییز

انشا هفتم درباره پاییز

 

مقدمه : هر سال چهار فصل دارد و هر فصل ویژگی های گوناگون که یکی از ان پاییز است . پاییزی که زیبایی های آن را درختان و رنگ های آتشین چند برابر میکند .

 

بند : پاییز فصل رنگ های آتشین و سومین فصل سال است که درختان رنگ برگ های خود را عوض میکنند . هر درخت در هر فصل سال لباسی دارد که لباس پاییز از خورشید الهام گرفته است .

 

گل ها به خواب میروند و برای شروعی دوباره در بهار اماده میشوند , این ویژگی , ویژگی پاییز است . پاییز هوایی خنک دارد و هوای مورد علاقه اکثر مردم است که از نشانه های محبوبیت پاییز است .

 

در پاییز میوه هایی چون انار , پرتقال , نارنگی و … که میوه های محبوبی هستند به رنگ خود پاییز اند . در پاییز مناسبت های زیادی وجود دارد مانند : روز جوان , روز بسیج دانش اموزی , روز دانش اموز , اربعین حسینی , روز کتاب و کتاب خوانی , شب یلدا و فصلی که مدارس در آن شروع میشوند . این فصل هم مناسبت های شادی دارد و هم مناسبت های ناراحت کننده .

 

 

نتیجه : پاییز سومین فصل سال است . رنگ های فصل پاییز رنگ های غم , ناراحتی و افسردگی است . پاییز میوه های خوش مزه ای دارد .معمولا شاعر ها , نویسندگان و … بیشتر در شعر و داستان های خود اسم میبرند چون پاییز فصل عشق و عاشقی است .

 

 

منبع : سون اسکول

 

 

انشا در مورد پاییز

صفحه 20 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم

دیدگاه ها 20 دیدگاه
  1. ویدئو
    در تاریخ 1398\/03\/23 :

    خوشمان امد

  2. محمد رضا
    در تاریخ 1398\/05\/30 :

    بسیار عالی
    خیلی عالی بود .

    من که خوشم اومد .

  3. مسلم
    در تاریخ 1398\/07\/11 :

    خیلی خوب بود عالی بود ممنون

  4. شاهین انصاری
    در تاریخ 1398\/10\/07 :

    عالی دستتون درد نکنه

  5. ثنا
    در تاریخ 1399\/01\/23 :

    خیلی خوب بود ادم دیگه راحته

  6. سارینا
    در تاریخ 1399\/06\/21 :

    خوب بود خب کار خودمون راحت میشه

  7. sara
    در تاریخ 1399\/06\/24 :

    مرسی

  8. هانا
    در تاریخ 1399\/06\/26 :

    عالی، ساده، پرکاربرد!
    ممنون

  9. بیتا
    در تاریخ 1399\/06\/26 :

    ممنون از سایت خوب سون اسکول.
    ما تا شما را داریم غم نداریم .

  10. آیناز
    در تاریخ 1399\/06\/30 :

    اگه اینو به معلم نشون بدیم که میفهمه

  11. بحرانی
    در تاریخ 1399\/07\/06 :

    ممنون
    واقعا عالی بود

  12. محمد
    در تاریخ 1399\/07\/09 :

    عالی

  13. ناشناس بمونه بهتره
    در تاریخ 1399\/07\/16 :

    یعنی شماهایی که میگین اگه نشون معلم بدیم نمیفهمه خب آخه چی بهت بگم تو باید یه زره از متن رو تغییر بدی

  14. Mani mohammadi
    در تاریخ 1399\/07\/17 :

    من ک خوشم اومد

  15. Taji
    در تاریخ 1399\/08\/07 :

    واقعا عالیه خیلی خوشگله…من خانممون واقعا خوشش اومد قدری که منو نماینده گروه کرد💙🤤💪🏻💎

  16. Taji💎
    در تاریخ 1399\/08\/07 :

    واقعا عالیه خیلی خوشگله … من ‌خانممون‌ واقعا خوشش‌ اومد قدری که منو نماینده گروه کرد 💙🤤💪🏻💎
    اصلا خیلی‌‌‌‌‌ انشاش خوشمل نوشته واقعا دوصت داشتنیه
    خودمم‌ خیلیی ‌خوشم ‌اومد ‌مرسی‌از سایت ‌خوبتون😚💦💎💙

  17. طاها
    در تاریخ 1399\/11\/26 :

    من کلاس هفتم هستم و عالی بود معلمم خیلی دوست داشت

  18. رضا
    در تاریخ 1400\/07\/15 :

    من کلاس هفتم هستم و این انشا ها عالی بود معلم من گفت عالی

  19. فادیا
    در تاریخ 1400\/07\/28 :

    عالی

  20. زهرا
    در تاریخ 1400\/10\/15 :

    چطور مغزین دارین شما 😂
    عالی بود🙂

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *