خانه » برچسب‌های " انشا صفحه 20 کتاب نگارش "
نمایش مطالب برچسب :

انشا صفحه 20 کتاب نگارش

           

انشا درباره پاییز پایه هفتم

انشا در مورد پاییز

انشا درباره پاییز پایه هفتم

انشا درباره پاییز انشا صفحه 20 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم

 

 

مقدمه : “ نباید در زندگی به چیزی دل بست ” این جمله را بار ها دیده ام . به راستی که این چنین است . روز های پایانی تابستان در حال سپری شدن است. تابستان با تمام شور و حرارت خود در حال بستن بار سفر است و پاییز را می توان از دوردست ها دید که به تاخت به سمت من روانه می شود .

 

بدنه : پاییز یک دیکتاتور است . او همه بچه ها را در سرمای صبحگاهی از خواب بیدار می کند و آن ها را روانه اردوگاه های کار اجباری به نام مدرسه می فرستد . در آنجا بچه ها مجبورند تا سر حد مرگ درس بخوانند و هر کاری که سربازان پاییز می گویند را انجام دهد .

 

این حاکم بی رحم ، همه افراد را وادار می کند تا لباس های کلفت و سنگین بپوشند . این خیلی بی انصافی است . دیگری خبری از لباس های نازک و تی شرت های تابستانی نیست . اگر لباس های کلفت نپوشی ، پاییز ، زهری به نام سرماخوردگی به تو خواهد خوراند و تو را تا نزدیکی مرگ خواهد برد .

 

پاییز آنقدر ستمکار است که حتی به درختان و گل ها و گیاهان نیز رحم نمی کند . پاییز رنگ سبز را در زندان های تاریک خود حبس می کند و به رنگ های شرور زرد و قهوه ای این اجازه را میدهد تا همه جا را مثل خودشان به فساد بکشانند .

(بیشتر…)

           

انشا در مورد روزی را که دوست دارم تکرار شود

انشا در مورد روزی را که دوست دارم تکرار شود

انشا درباره روزی را که دوست دارم تکرار شود

انشا صفحه 20 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم

 

انشا اول درباره روزی را که دوست دارم تکرار شود

 

مقدمه : اگر از یک نفر بپرسید ، دوست داری کدام روز از زندگی ات تکرار شود ، شاید در چند ثانیه اول نتواند هیچ چیزی بگوید.کمی فکر میکند کتاب زندگی اش را تند تند ورق می زند ، صفحات رنگی را می بیند و حالش خوب می شود ؛ بعضی وقت ها هم صفحات تیره رنگ را می بیند و افسوس می خورد.آری ، سول چالش برانگیزی است. اینکه می خواهیم روز های شاد را دوباره تجربه کنیم یا اینکه روز های تلخ و سخت؟!

 

 

بدنه : اگر از بچه ای این سوال را بپرسیم ، بی شک به یاد خوشحال ترین خاطرات عمر کوتاهش خواهد افتاد و بی اندازه ذوق خواهد کرد.یاد خنده ها ، بازی ها و شیطنت ها می افتد و هیچ لکه سیاهی را اگر هم باشد ، به یاد نمی آورد.برای همین است که بعضی وقت ها آدم بزرگ ها آرزو می کنن ای کاش بر می گشتیم به اون دوران.

 

 

وقتی از یه پدر خانواده این سوال رو می پرسی ، بعد از افسوس فراوان احتمالا می گوید : ای کاش آن روزی تکرار شود که همه پول هایم را در بانک گذاشتم ، به خیال سود 20% ! ای کاش آن روز دوباره تکرار شود و این ببار بروم و همه ریال هایم را به دلار ده هزار تومان تبدیل کنم . اگر این کار شدنی باشد ، حالا من میلیادر می شدم و مثل الان که در به در دارم دنبال کار می گردم تا بتونم از پس مخارج این گرونی در بیام نبودم.

(بیشتر…)