خانه » برچسب‌های " انشا در مورد صدای لالایی مادر "
نمایش مطالب برچسب :

انشا در مورد صدای لالایی مادر

           

انشا در مورد صدای لالایی مادر پایه هشتم

انشا در مورد صدای لالایی مادر

انشا درباره صدای لالایی مادر

انشا صفحه 53 کتاب نگارش کلاس هشتم

 

مقدمه : اگر همین الان ازم بپرسین از بچگیت چی یادت میاد ، به جز تعداد اندکی خاطره کوتاه هیچی یادم نمیاد . بیشتر این خاطرات فقط یه لحظه بود ؛ مثل شکستن چراغ زیر زمین یا افتادن تلویزیون روی پام . ولی لابلای این خاطات یه چیزی هست که چندبار کپی پیست شده . اون چیه ؟ لالایی مادرم .

 

 

بدنه : مادرم دو سه تا لالایی بلد بود.از بین اون لالایی ها،یکی از اون ها برای من خیلی دلپذیر بود ؛ لالایی که مادرم از مادرش یاد گرفته بود و بیشتر وقت ها آن را برایم می خواند . زمانی که لالایی های دیگر را می خواند ، ناراحت می شدم و آرزو می کردم هرچه زودتر تمام شوند و باز مادرم لالایی مورد علاقه ام را بخواند . وقتی مادرم لالایی می خواند ، غرق در کلمات می شدم . خورشید در حال غروب تنها صحنه ای است که از رویا پردازی هایم هنگام شنیدن لالایی به یاد دارم .

 

 

یادم می آید وقتی مادرم شروع به لالایی گفتن می کرد، از من می خواست چشمانم را ببندم و بخوابم.با صدای همیشگی اش شروع به خواندن می کرد.بعد از اینکه یکبار کی خواند ، بدون وقفه دوباره شروع می کرد.چند دقیقه بعد خسته می شد و دست می کشید.می دید که من هنوز بیدارم و دوباره شروع به خواندن می کرد.این بار با صدایی آرام و آهسته.زمانی هم که می دید کمکم دارم می خوابم ، صدایش را آرام تر و آهسته تر می کرد تا مبادا از خواب بیدار شوم .

 

 

(بیشتر…)