خانه » برچسب‌های " انشا درمورد "
نمایش مطالب برچسب :

انشا درمورد

           

انشا در مورد دیدن یک شکارچی از دریچه چشم یک آهو

انشا در مورد دیدن یک شکارچی از دریچه چشم یک آهو

انشا در مورد دیدن یک شکارچی از دریچه چشم یک آهو

انشا صفحه 42 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم

 

انشا اول درباره دیدن یک شکارچی از دریچه چشم یک آهو

 

مقدمه : تک تک سلولهای بدنش از ترس عرق می ریزند ، پاهایش آماده ی یک فرار جانانه است و چشمانش مانند دوربینی قوی او را زیر نظر دارد !

 

 

بدنه : این موارد تنها توصیف بخشی از تنش میان آهو و شکارچی از دید آهو است ، آهویی که در لبه ی پرتگاهی به نام شکار شدن قرار دارد ، هر حرکت غلطی او را بیشتر به پرتگاه نزدیک می کند !

 

 

در این زمان آهو می تواند با تصمیمات و حرکات غلط بزرگترین حسرت زندگی خود را بسازد یا با فراری افتخار آمیز به جنگل برگشته و این اتفاق را مانند قهرمانی برای دیگر حیوانات تعریف و توصیف کند ، حال در ذهن آهوی ما چه ای کاش هایی که نمی گذرد !

 

 

ای کاش هایی مانند : ای کاش انقدر سرگرم خوردن غذا نبودم تا زود تر متوجه شکارچی می شدم! ، ای کاش امروز اصلا از خانه بیرون نمی آمدم! ، ای کاش حیوان مورد علاقه ی شکارچی هر چیزی به جز آهو باشد! ، ای کاش نامه ی وصیتی برای خانواده ام می نوشتم! ، ای کاش اگر هم مرا شکار کند استفاده های دیگری از من علاوه بر خوردن و درست کردن غذا داشته باشد مانند عطر مشک و وسایل تزیینی و غیره ! ، ای کاش … !

(بیشتر…)

           

انشا در مورد صحنه ورود یک موش به خانه

انشا در مورد صحنه ورود یک موش به خانه

انشا در مورد صحنه ورود یک موش به خانه

انشا صفحه ۴۲ کتاب نگارش پایه هشتم

 

انشا اول درباره صحنه ورود یک موش به خانه

 

مقدمه : در های حیاط باز است تا ماشین وارد آن شود . همسایه رو برو ماشینش را جای بدی پارک کرده است .  بنابرین پدرم مجبور است ماشین را به دفعات جلو و عقب کند . ناگهان یک موش بزرگ قهوه ای رنگ از جوی آب بیرون می پرد و وارد حیاط ما می شود .

 

 

بدنه : اول از همه ، صدای نازک و گوش خراش خواهرم در می آید که چندین بار جمله “موش رفت تو خونه” را تکرار می کند . پدر هم مشغول پارک ماشین است و ماردم پدرم را سرزنش می کند که پارک کردن ماشین چرا باید این همه طول بکشد . در این بین ؛ من مانده ام و به این فکر می کنم موش کجا قایم شده است.

 

 

با عصبانیت سر همه داد می زنم که بس کنید و بیایید موش را پیدا کنیم ولی انگار هیچ کس توجه نمی کند.خواهرم که پایش را داخل خانه نمی گذارد و تا وقتی که موش بیرون نیاید ، داخل نمی رود ولی پدرم هیچ اهمیتی به این موضوع نمی دهد و معتقد است موش خودش بیرون خواهد آمد.این بی خیالی و تنبلی پدر واقعا مرا عصبی می کند.می روم با مادرم حرف بزنم .

 

 

او هم مثل من در تلاش است جای موش را پیدا کند . از پایین حیاط شروع می کنیم و همه جا را بررسی می کنیم . خبری نیست . انگار آب شده است و داخل زمین رفته است . بعد از ده دقیقه ، دست از جستجوی موش می کشیم و به محض لحظه ای نشستن ، با صدای جیغ خواهرم شوکه می شویم و بلند می شویم .

(بیشتر…)