خانه » دسته‌بندی " انشا پایه هشتم " (برگه 3)
نمایش مطالب :

انشا پایه هشتم

انشا در مورد صحنه ورود یک موش به خانه

انشا در مورد صحنه ورود یک موش به خانه

انشا در مورد صحنه ورود یک موش به خانه

انشا صفحه ۴۲ کتاب نگارش پایه هشتم

 

انشا اول درباره صحنه ورود یک موش به خانه

 

مقدمه : در های حیاط باز است تا ماشین وارد آن شود . همسایه رو برو ماشینش را جای بدی پارک کرده است .  بنابرین پدرم مجبور است ماشین را به دفعات جلو و عقب کند . ناگهان یک موش بزرگ قهوه ای رنگ از جوی آب بیرون می پرد و وارد حیاط ما می شود .

 

 

بدنه : اول از همه ، صدای نازک و گوش خراش خواهرم در می آید که چندین بار جمله “موش رفت تو خونه” را تکرار می کند . پدر هم مشغول پارک ماشین است و ماردم پدرم را سرزنش می کند که پارک کردن ماشین چرا باید این همه طول بکشد . در این بین ؛ من مانده ام و به این فکر می کنم موش کجا قایم شده است.

 

 

با عصبانیت سر همه داد می زنم که بس کنید و بیایید موش را پیدا کنیم ولی انگار هیچ کس توجه نمی کند.خواهرم که پایش را داخل خانه نمی گذارد و تا وقتی که موش بیرون نیاید ، داخل نمی رود ولی پدرم هیچ اهمیتی به این موضوع نمی دهد و معتقد است موش خودش بیرون خواهد آمد.این بی خیالی و تنبلی پدر واقعا مرا عصبی می کند.می روم با مادرم حرف بزنم .

 

 

او هم مثل من در تلاش است جای موش را پیدا کند . از پایین حیاط شروع می کنیم و همه جا را بررسی می کنیم . خبری نیست . انگار آب شده است و داخل زمین رفته است . بعد از ده دقیقه ، دست از جستجوی موش می کشیم و به محض لحظه ای نشستن ، با صدای جیغ خواهرم شوکه می شویم و بلند می شویم .

(بیشتر…)

انشا در مورد برداشتن یک ظرف داغ

انشا در مورد برداشتن یک ظرف داغ

انشا درباره برداشتن یک ظرف داغ

انشا صفحه 62 کتاب نگارش پایه هشتم

 

مقدمه : اغلب ما از زمان کودکی عباراتی مانند ( جیزه ، دست نزن ! ) ، ( ما رفتیم بیرون به اجاق گاز دست نزن ! ) یا ( به آن ظرف داغ دست نزن ! ) را شنیده ایم و در صورت عمل نکردن به این دستورات هم تاوان آن را کشیده ایم .

 

بند : برداشتن یک ظرف داغ نیازمند تجهیزات لازم و آمادگی است ، و بدون تجهیزات و برداشتن با عجله باعث ایجاد اثر های طولانی مدت یا حتی دائمی بر روی بدن ما می شود ، حاصل شتاب زدگی و بدون فکر عمل کردن نیز در زندگی چنین اثراتی را دارد ، اشتباهاتی که تجربه ی تلخی را برای ما به ارمغان می آورد تا آن را تکرار نکنیم و از آن درس بگیریم .

(بیشتر…)

انشا درباره طعم لبوی داغ در یک روز برفی

انشا درباره طعم لبوی داغ در یک روز برفی

انشا در مورد طعم لبوی داغ در یک روز برفی

انشا صفحه 62 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم

 

مقدمه : در راه برگشت به خانه همراه دوستم بودم.هنوز هوا تاریک نشده بود. کم کم چراغ های خیابان ها روشن می شدند.به این معنی که هنوز یکی دو ساعت به وقت شام ما مانده بود.خنده کنان داشتیم راه می رفتیم که ناگهان چشممان به آن طرف میدان افتاد . لبو فروشی را دیدیم که در آن برف و سرما بدون کلاه و دستکش برای مردم لبو می کشید و عطر و بوی لبویش همه جا را گرفته بود.

 

 

بدنه : خیلی وقت بود لبو نخورده بودم. خیلی هوس کرده بودم.یهویی به خودم گفتم اول جیبتو ببین بعد لبو رو . دست تو جیبم کردم دیدم چند اسکناس مچاله شده ی پونصد تومنی ته جیبم له و لورده شده.به دوستم نگاه کردم، اونم مثل چند لحظه ی پیش من به لبو ها خیره شده بود.گفتم تو هم دلت می خواد لبو بخوری ؟ گفت آره. گفتم بزن بریم فقط اینو بگم که باید منو مهمون کنی.

 

(بیشتر…)

انشا در مورد بوی خاک پس از بارش باران

انشا در مورد بوی خاک پس از بارش باران

انشا در مورد بوی خاک پس از بارش باران

انشا صفحه 62 کتاب نگارش پایه هشتم

 

مقدمه : وقتی باران می بارد ، همه چیز عوض می شود . انگار کوچه ها همان کوچه های سابق نیستند . آدم ها همان آدم های قبلی نیستند. بعضی شان خوشحال میشن ، بعضی ناراحت. خاک هم جزو این دسته است . قبل از باران ، حین باران و بعد از باران خیلی خیلی فرق می کنه .

 

 

بدنه : موقع بارون ، بیشتر ما فقط یک چیز رو می بینن ، قطرات باران و صدای باران . این دو تا به اندازه کافی جذاب و دلربا هستند که حواس ما رو فقط به خودشون جلب می کنند.خاک باغچه هم درست عین ما غرق در تماشای قطرات بارون شده و هنوز نمیدونه که کم کم داره خیس میشه ، مثل اینکه خوابه خوابه! کسی هم نیست بیدارش کنه . پس منتظر می مونیم ببینیم بعد بارون چی پیش میاد .

(بیشتر…)

انشا درباره بوی سیر پایه هشتم

انشا در مورد بوی سیر

انشا در مورد بوی سیر

انشا صفحه 62 کتاب نگارش پایه هشتم

 

مقدمه : از قدیم گفته اند ، بهترین راه رفع بوی بد سیر از دهان ، نخوردن آن است ! ، و چه مثال هایی که به سیر بیچاره و بوی بد آن نسبت داده اند ، که البته این بوی بد بی دلیل نیست !

 

 

بند : در ابتدا گفتیم که بهترین راه رفع بوی بد سیر از دهان نخوردن آن است ، چه مثال زیبایی برای یک واقعیت مهم ، واقعیت اینکه ، زندگی ما مانند کاغذ ، مداد و پاک کن نیست که هر وقت خواستیم ، اشتباهات خود را پاک کنیم و از نو شروع کنیم ، بلکه یک اشتباه ممکن است ، تمامی مسیر زندگی را تحت تاثیر خود قرار دهد و بعد از رخ دادن اشتباه یا گفتن عباراتی نادرست ، به عبارت کاش ، آن را انجام نمی دادم می رسیم ، چقدر این مثال مانند مثال بالاست ، نه !

 

 

بوی سیر به ما یاد آور می شود که برای رسیدن به برخی چیز ها باید تاوان پس بدهیم ، یا به نوعی ، تمام تلاش خود را بکنیم ، به عنوان مثال ، برای رسیدن به تندرستی و بدنی سالم باید بوی بد سیر را تحمل و حتی بدبینی اطرافیان را هم به چشم بخریم !

(بیشتر…)

انشا در مورد حمل یک قالب یخ بدون دستکش پایه هشتم

انشا در مورد حمل یک قالب یخ بدون دستکش

انشا در مورد حمل یک قالب یخ بدون دستکش

انشا صفحه 62 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم

 

مقدمه : برای خنک شدن دوغ های سر سفره ، به سراغ قالب های یخ می روم.همین که چشمم به چهارگوش های سفید براق می افتد،شیطنتم گل می کند تا بین مسیر آشپزخانه تا سفره ی پهن شده ی توی حیاط ، با آن ها بازی کنم .

 

 

بدنه : یکی از آن ها را بر می دارم. هر 6 بعدش را خوب لمس می کنم. از خنکی آن ها لذت می برم و آن را تند تند از این دستم به آن یکی می فرستم تا وقتی که آب شود.خاطرات درس و مدرسه برایم تداعی می شود.تکالیف مدرسه ما را هی این ور و آن ور می کنند تا وقتی که چهارشنبه شود و ما آب شویم. بعد آن هم به صورت کنترل از راه دور ما را مجبور می کنند تا برویم توی فریزر و آخر هفته را با فکر تکالیف شنبه یخ ببندیم و کاملا آماده آماده باشیم ، آماده برای زجر و عذابی دوباره .

 

 

یکی دیگر از یخ ها را بر میدارم و این بار آن را به نوک زبانم نزدیک می کنم و لیسش می زنم.مزه برف های زمستان را می دهد.بوی ماهی ، سبزی ، نخودفرنگی و هویج را هم می دهد. درست مثل ما محصل ها که ریاضی و شیمی و فیزیک و عربی می خوانیم، از هر کدام دو سه کلمه و فرمولی بلدیم اما مدتی که آن ها را نمی خوانیم ، بویشان از بین می رود و ما می مانیم بدون هیچ اثری از دروس مدرسه .

(بیشتر…)

انشا در مورد آهنگ سرود ملی پایه هشتم

انشا در مورد صدای آهنگ سرود ملی

انشا در مورد صدای آهنگ سرود ملی پایه هشتم

انشا صفحه 53 کتاب مهارت های نوشتاری

 

مقدمه : آهنگ سرود ملی باز هم طنین انداز شد ، آهنگی که پیام آور افتخار و اتفاق بزرگ دیگری است ، آهنگی که در جای جای ذهن عاشقان وطن نقش بسته است و نمایانگر لحظات خوش است .

 

 

بدنه : آهنگ سرود ملی افتخار آمیز و باعث رشد بذر غرور در قلب ها است ، ولی قلب چه کسانی ؟  معلوم است که قلب عاشقان میهن و معماران آینده ی وطن در این گروه جای می گیرد ، ولی این آهنگ باعث لرزش پای خیانت کاران به وطن و دشمنان این مرز و بوم می شود .

 

 

هر نت این آهنگ با عشق تنظیم شده و از هر قطره ی جوهر شعر آن فداکاری و ایثار جاری می شود ، ولی این صدا که اکنون به راحتی به گوش ما می رسد ، حاصل از جان گذشتگی صدها هزار شهید و چشم به راهی مادران آن ها و نگرانی فرزندان آن ها است ، حاصل اندیشه های خارج شده از مغزهای دانشمندان این سرزمین است که عمر خودرا صرف علم آموزی و انتقال آن کرده اند .

(بیشتر…)

انشا در مورد قار قار کلاغ پایه هشتم

انشا در مورد قار قار کلاغ

انشا در مورد قار قار کلاغ

انشا صفحه 53 کتاب نگارش پایه هشتم

 

مقدمه : صبح شده است ! ، عجیب است ، من همیشه با صدای زیبای گنجشک ها از خواب بیدار می شدم ، ولی اکنون صدای سوزناک کلاغی از بیرون پنجره شنیده می شود ، صدایی که آرامش روح همه را خراش می دهد .

 

 

بند : از پنجره نمایان است که کلاغ تنها است ، حتما با قیافه ی زشت و با صدای سردرد آور خود همه ی گنجشک ها را فراری داده است ، چه مثال خوبی است برای کسانی که که با ظاهری زشت و سخنانی طعنه آمیز قصد دوستی با دیگران را دارند .

 

 

در صدای او شکایت نمایان است ، شکایت از ظاهری به سیاهی شب و از صدایی به بدی زنگ ساعت صبحگاهی ، از قارقار او درماندگی حس می شود ، درماندگی از اینکه شکایت های او هیچ ثمره ای ندارد ، ویا شاید دلیل قار قار او انتقاد از شاعر شعر روباه و کلاغ باشد که او را موجودی خنگ بیان کرده است !

 

 

چه بسا قار قار او از شادی است ، از شادی اینکه انسان هایی با باطنی زشت تر از رنگ پر او ، دیگر پرندگان زیبا مانند طوطی و طاووس و غیره را در قفس نگه داشته ولی کاری به کار او ندارند و بعضی اوقات حتی از او می ترسند .

 

(بیشتر…)

انشا در مورد آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید

انشا درمورد آنچه از مسیر خانه تا مدرسه میبینید

انشا در مورد آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید

انشا صفحه 42 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم

 

 

انشا اول درمورد آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید

 

مقدمه : بیشتر دانش آموزان با بی میلی و با چشمانی که با وعده و وعید های توخالی بصورت نیمه ، باز شده اند این مسیر را طی میکنند! ، اما بیاید ما از دید اقلیت و از نگاه یک دانش آموز مشتاق و کوشا مسیر خانه تا مدرسه را بررسی کنیم.

 

 

بند : امروزه با پیشرفت وسایل حمل و نقل کمتر کسی با پای پیاده با حس کردن نسیم صبحگاهی بر روی صورت خود مسیر مدرسه اش را طی می کند ، خیلی ها اصلا در راه مدرسه بیدار نیستند بلکه در صندلی گرم و نرم مینی بوس یا ماشین پدر خود خواب روزهای تعطیل را می بینند .

 

 

اما کسانی هم هستند که به دلایلی مانند نزدیکی یا نبود امکانات از این مسیر به زور هم که باشد ، لذت می برند، وحتی برای خود چالش هایی هم ایجاد میکنند مانند دانش آموزی که به خود میگوید نباید پایم با خطوط میان سرامیک های خیابان تماس داشته باشد ، یا مانند دوستانی که مسابقه ی سرعت تا مدرسه برگزار می کنند و غیره .

 

 

بیاییم چشمانمان را بیشتر باز کنیم ! ، در ذهن پیرمردان آن طرف خیابان همواره این اندیشه مانند میخ در مغز آنها کوبیده می شود که اگر در دوران تحصیل خود به این مسیر عشق می ورزیدند و به این مسیر از دید راهی به سوی آینده ای روشن نگاه میکردند اکنون در خانه های مجلل و گرم و نرم خود به جای نیمکت های سرد پارک نشسته بودند .

 

(بیشتر…)

انشا در مورد صدای وزش شدید باد

انشا در مورد صدای وزش شدید باد

انشا درباره صدای وزش شدید باد

انشا صفحه 53 کتاب نگارش پایه هشتم

 

مقدمه : همه چیز ناگهان عوض شده ، خیابان ها خلوت تر شده اند . مردم با چشمانی نیمه باز و با عجله راه می روند . انگار کسی دیگر نمی خواهد در خیابان باقی بماند . خود من همین طور می خواهم هرچه زود تر به خانه بروم . آری درست حدس زده اید،باد شدیدی در حال وزش است .

 

بدنه : صدای خش خش برگ درختان بیش از هر صدای دیگری به گوشم می رسد ؛ برگ هایی که با موسیقی می رقصند و دائما به هم برخورد می کنند . صدای هوهوی باد ، صدای بوق ماشین ها را در خود ناپدید کرده است و به سختی می توانم آن هارا بشنوم . سنگینی باد را در گونه ها و پیشانی خود حس می کنم و هوهوی باد مرا از فکرکردن به موضوع دیگری دور کرده است .

 

 

ناگهان رفیق دوران کوکی ام را چند متری آن طرف تر می بینم.صدایش می زنم . ولی او هم درست مثل من غرق در صدای باد و برگ درختان شده است و با عجله دارد راه می رود.دوباره و این بار با صدایی بلند تر صدایش می زنم و امید دارم این بار صدایم را بشنود . انگار صدایم راشنید ، نگاهی به پشت سرش می اندازد ولی حیف که باد ، معرکه راه انداخته و گرد و خاک همه جا را گرفته . مثل اینکه نمی تواند مرا ببیند و حتما فکر میک ند خیالاتی شده است .

 

(بیشتر…)