انشا طنز و غیر طنز درباره کمک به همسایه ها
انشا صفحه 55 کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم
انشا طنز کمک به همسایه ها
مقدمه : همین چند روز پیش بود که داشتم از خیابان رد می شدم که شمسی خانوم را دیدم با قدم هایی لاک پشتی و قامتی خمیده قصد طی کردن خیابانی را با چند کیلو گوجه فرنگی و پرتغال کرده بود . راستش را بخواهید ، از آخرین باری که به همسایه ای در اینجور مواقع کمک کرده بودم ، چندین سال می گذشت. زود خودم را به پیرزن رساندم و وسایل را از او گرفتم .
بدنه : در همان حال که داشتم به دعاهای خیر رایج شمسی خانوم گوش میکردم و از خیابان رد می شدم ، کیسه گوجه فرنگی پاره شد و عزیز دردانه های پیرزن در صدم ثانیه در کف خیابان دفع شدند. صدای خنده و قهقه بچه ها از یک طرف ، بوق ماشین ها از طرف دیگر و از همه شدید تر ، صدای فریاد شمسی خانوم ، خیلی کلافم کرده بود . فورا دویدم به طرف خانه مان تا از آن مهلکه نجات پیدا کنم . شنیده بودم که می گفتند سارق همیشه به محل وقوع جرم بر میگردد ولی تا آن لحظه هنوز درک نکرده بودم .
کلید خانه در وسط خیابان داشت برای خودش تفریح و خوشگذرانی می کرد.از دور شمسی خانوم را دیدم که دور و برش را پرکرده بود از همسایه ها و آشناها و خدا می داند که داشت چه داستان های افسانه ای را متولد می کرد . همین که چراغ قرمز شد ، سریع رفتم و کلیدم را برداشتم.