خانه » ادمین (برگه 3)
نمایش مطالب نویسنده :

انشا درباره یک دست صدا ندارد پایه هفتم

انشا در مورد یک دست صدا ندارد

انشا در مورد یک دست صدا ندارد پایه هفتم

انشا صفحه 45 کتاب نگارش پایه هفتم

 

مقدمه : یک دست صدا ندارد ! ، ضرب المثلی که همه تلاش می کردیم تا با بشکن زدن این قضیه را نقض کنیم ، ولی بی خبر از اینکه باز هم از دو انگشت استفاده کردیم و این کار با یک انگشت غیر ممکن بوده است !

 

 

بدنه : در کار های گروهی ، اگر هر عضو را به عنوان یک دست یا انگشت در نظر بگیریم ، این گروه هیچوقت صدایی نخواهد داشت ، اگر تک تک افراد به فکر منافع شخصی خود باشند ، بنابر این علاوه بر وجود یک گروه ، به وجود یک بارش فکری و ایده ی مهم نیز نیاز است.

 

 

گاهی اوقات موضوع برعکس می شود و یک دست هم صدا دارد ! ، گاهی خبر از موفقیت یک فرد به تنهایی زبانزد عام و خاص می شود و همه به خاطر اینکه آن فرد به شخص یا سازمان و گروهی وابسته نیست و مستقل است ، از او تقدیر می کنند ، پس چگونه این موفقیت بدست آمده است؟!

(بیشتر…)

انشا در مورد صدای زنگ آخر پایه هفتم

انشا در مورد صدای زنگ آخر پایه هفتم

انشا درباره صدای زنگ آخر پایه هفتم

انشا صفحه 73 کتاب نگارش پایه هفتم

 

مقدمه : هر ثانیه گویی صد ها دقیقه شده ! ، عقربه های ساعت حرکت نمی کنند! ، معلم خسته شده ، دانش آموزان بیشتر ! ، دست ها آخرین تلاش خود را برای استوار نگه داشتن خودکار و مداد انجام می دهند .

 

 

بدنه : صدایی امید بخش ، روح انگیز و دل نشین ، روح آدم را تازه می کند ، صدایی که گویی این جمله را بازگو می کند : (( توآزادی ! )) ، صدایی که مانند تفنگ آغاز مسابقه ی دو میدانی شلیک می شود و دانش آموزانی که به منزله ی شرکت کنندگان این مسابقه اند از روی پله ها پرواز می کنند !

 

 

صدایی که برای هر فرد معنای خاص خود را دارد ؛ صدایی که آقا یا خانم معلم را به خانواده ، استراحت و یا طراحی سوالات سخت فردای دانش آموزان می رساند ، صدایی که دانش آموز تنبل کلاس را به شیطنت راه مدرسه ، خوراکی و چرت ظهرش می رساند.

(بیشتر…)

انشا در مورد پروانه ای هستید که در تاریکی شب نوری را پیدا کرده اید

انشا درباره پروانه ای هستید که در تاریکی شب نوری پیدا کرده اید

انشا درباره پروانه ای هستید که در تاریکی شب نوری را پیدا کرده اید

انشا صفحه 81 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم

 

مقدمه : تجسم پروانه بودن در انسان ها متفاوت است ، مخصوصا فکر کردن به اینکه در تاریکی شب ، شمعی روشن نیز پیدا کرده اند ، بدین معنی که در ذهن خود سناریو های مختلفی ایجاد می کنند!

 

 

بدنه : برخی افراد در ذهن خود بهانه ایجاد می کنند ، این افراد همان پروانه هایی هستند که قبل از رسیدن به شمع از پرواز خسته شده یا با بهانه هایی مانند اینکه هدف من از پرواز در تاریکی چیست وقتی هیچ کس زیبایی من را نمی بیند ، خود را به زمین می اندازند.

 

 

اما برخی افراد با اراده ی استوار در فکر این هستند که در انتهای تونل تلاش ، نور موفقیت منتظر آن ها است! ، پس وقتی به شمع رسیدند ، گرما و نور خیره کننده ی آن سرمای گذشته را ازبین می برد و آن هارا غرق در شادی می کند.

(بیشتر…)

انشا در مورد کفش پایه هفتم

انشا در مورد کفش پایه هفتم

انشا درباره کفش صفحه 63 کتاب نگارش هفتم

 

 

انشا اهمیت کفش در زندگی روزمره

مقدمه : کفش‌ها یکی از مهم‌ترین وسایل در زندگی روزمره ما هستند. آن‌ها نه تنها از پاهای ما در برابر آسیب‌های محیطی محافظت می‌کنند، بلکه نقش مهمی در استایل و شخصیت ما نیز دارند.

 

بدنه : کفش‌ ها انواع مختلفی دارند ؛ از کفش‌ های ورزشی گرفته تا کفش‌های رسمی و روزمره . هر نوع کفشی برای یک موقعیت خاصی طراحی شده است .

 

به عنوان مثال ، کفش‌های ورزشی برای فعالیت‌های بدنی و ورزش مناسب هستند و راحتی و پشتیبانی لازم را فراهم می‌کنند.

 

از سوی دیگر، کفش‌های رسمی برای مناسبت‌های خاص و محیط‌های کاری طراحی شده‌اند و به ما کمک می‌کنند تا ظاهری شیک و حرفه‌ای داشته باشیم.

 

علاوه بر این، کفش‌ها می‌توانند تأثیر زیادی بر سلامت پاها و کل بدن داشته باشند. انتخاب کفش مناسب می‌تواند از بروز مشکلاتی مانند درد پا، کمر درد و حتی مشکلات زانو جلوگیری کند. بنابراین، توجه به کیفیت و نوع کفش بسیار مهم است.

(بیشتر…)

بازنویسی حکایت شخصی شتری گم کرده بود پایه هفتم

حکایت شخصی شتر گم کرد پایه هفتم

 بازنویسی حکایت شخصی شتری گم کرده بود پایه هفتم

صفحه 95 نگارش پایه هفتم

 

حکایت زیر را به نثر ساده امروزی، بازنویسی کنید :

 

شخصی شتر، گم کرد. سوگند خورد که اگر شتر را پیدا کند، آن را به یک درم بفروشد. چون شتر را یافت از سوگند خود پشیمان شد.

برای آنکه سوگند خود را نشکند؛ گربه ای در گردن شتر آویخت و بانگ زد:« که چه کسی می خرد؟ شتری را به یک درم و گربه ای را به صد درم؟ اما هر دو را با هم میفروشم». |

شخصی آنجا بود، گفت:« این شتر ارزان بود؛ اگر این قلاده را در گردن نداشت».

( عبید زاکانی )

 

بازنویسی :

 

روزی مردی شتر خود را گم کرد و هرچه به دنبال شتر گشت، آن را پیدا نکرد.

قسم خورد که اگر شتر را پیدا کند، آن را به یک درم بفروشد. مدتی گذشت و شتر پیدا شد.

مرد که آن را پیدا کرده بود، از قسم خود پشیمان شد.

(بیشتر…)

انشا در مورد آسمان شب پایه هفتم

انشا در مورد آسمان شب

انشا در مورد آسمان شب

صفحه 52 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم

 

موضوع : آسمان شب

 

مقدمه : در این هیاهو و زندگی های پر مشغله و پر سروصدای انسان ها شهر به یکباره در تاریکی فرو میرود. در میان بدو بدو های هرروزه برای رسیدن به اولویت هایشان چنان شهر غرق سکوت میشود که صدای نفس هایت تنها صداییست که گوشت را پُر میکند …

 

بدنه : تمام دل های کوچک مارا روی هم بگذاری باز هم به بزرگی اش نمیرسد. نمیدانم چطور دلش طاقت می آورد و به چشمان این همه آدم دلتنگ زل میزند.! نمیدانم چطور میتواند این همه بغض در گلویشان را ببیند اما آب در دلش تکان نخورد.! چطور میتواند نبارد و به اندازه غصه های تمام آدم های شهر خالی نشود.؟

 

مانند پرده ایست که با لطافتی بر عمق پنجره های آسمان کشیده میشود. گویا که در روز برای تابیدن نور به جهانیان پرده هایش را کنار میزند و در شب پرده هارا کشیده و سیاهی مطلق سفره دل هارا تنگ میکند.
در شب وقتی به سقف آسمان خیره میشوی، به این سیاهی بی انتها، به این سیاهی ابدی و سرد گویا ستون های استوار دلت کم کم شروع به لرزش میکند. احساس میکنی که اگر دست به کار نشوی ممکن است تا چند ثانیه بعد زیر آوار چند ریشتری مانده باشی که بیرون آمدن از زیر آن غیر ممکن است و ناگهان همان زلزله چند هزار ریشتری با کوله باری از اشک و آه و حسرت و سیلی عظیم از چشم هایت فوران میکند. مگر این چشم ها چه گناهی دارند که باید روز و شب در جواب ندانم کاری هایمان ببارند.؟
آسمانی بیکران، پر از نور، پر از شوق، ستارگانی که هر کدام جفت در آسمان نقش بسته اند و هر انسان ستاره متعلق به خودش را دارد که تا هنگام مرگ در آسمان میدرخشد.
آسمانیست زیبا…ستارگانش بیشمار…ظلمتش بی انتها…بزرگی اش بی همتا…و آن بغض خفه کننده اش…

(بیشتر…)

انشا در مورد محل زندگی ما پایه هفتم

انشا در مورد محل زندگی ما صفحه 52 نگارش پایه هفتم

انشا در مورد محل زندگی ما

انشا صفحه 52 کتاب نگارش کلاس هفتم

 

مقدمه : محل زندگی هر انسان میتواند نشانه های فردی آن انسان را نمایان کند .

که نسبت به شغل , مقدار سرمایه ,  یا محل کار فرد تغییر میکند

 

بدنه : محل زندگی ما در کشور ایران , استان خوزستان , شهرستان خرمشهر  است

و خانه ما تقریبا در وسط شهر قرار دارد .

و خوانواده های زیادی با قوم , آداب و رسوم متفاوتی زندگی میکنند .

از ترک و لر گرفته تا عرب و بلوچ و …

که هر کدام از آنها لحجه های خاص خود را دارند .

در محله ما خانه های بسیار قدیمی وجود دارد .

حیاط آن خانه ها در وسط  اتاق ها , آشپزخانه , پذیرای و حال قرار دارد .

یعنی اتاق ها و … دور تا دور حیاط را محاصره کرده اند . و زیرزمین هم زیر آنها وجود دارد .

ما همسایه های زیادی داریم , بچه های آن خوانواده ها اکثرا هم سن و سال های من هستند .

در کوچه ما  در کنار هر خانه ای تقریبا یک درخت و جود دارد .

که به کوچه سر سبزی زیبایی بخشیده است .

یک پارک در نزدیکی خانه ما وجود دارد که ما هر شب با دوستانمان به آنجا میرویم .

در آن پارک روز تولد امامان را جشن میگیرند .

یک نانوایی در سر کوچه ما وجود دارد .

که من هر روز صبح از آنجا نان میخرم و به خانه میبرم .

کنار نانوایی یک لبنیاتی و یک آرایشگاه وجود دارد

و سر نبش کوچه روبرویی ما یک فروشگاه بزرگ وجود دارد که در آنجا تقریبا همه چیز وجود دارد .

البته این هم یادم نرود در کنار سوپر مارکت یک ساندویچی هم وجود دارد

که هر جمعه با بچه ها به آنجا میرویم و ساندویچ میخریم

و آن را به پارک میبریم و در آن جا میخوریم .

چند روز پیش در حال فوتبال بازی در کوچه بودیم

که  ناگهان  یک زلزله آمد ما سریعا به جایی امن در یک میدانی که در اخر کوچه بود

و جایی امن به نظر میرسید رفتیم تا زلزله تمام شود .

خانه هایی که در اطراف محل زندگی ما بوده اند تقریبا کمی خسارت دیده اند

مانند ترک برداشتن دیوار ها و …  .

اما خداراشکر این زلزله در کل شهرمان خسارت جانی بر جای نذاشته بود  .

(بیشتر…)

انشا طنز و غیر طنز درد دل یک موش آزمایشگاهی

انشا طنز وغیر طنز درد دل یک موش آزمایشگاهی

 انشا درد دل یک موش آزمایشگاهی

انشا طنز و غیر طنز صفحه 55 کتاب نگارش پایه نهم

 

انشا طنز درد دل یک موش آزمایشگاهی

 

مقدمه : سلام ، من آقای موشیان هستم ، این روز ها سرم خیلی شلوغه ، خب مشهور ترین موش این آزمایشگاه بودن هم مکافاتی داره دیگه ، ای بابا بازم دارن صدام میکنن: (( آقای موشیان به بخش آزمایش ، آقای موشیااان کجایی پس !؟)) پس تا شما میرید پاراگراف بعدی ، من یک آزمایش دیگه بدم و بیام !

 

بدنه : خب ، برگشتم ، البته ببخشید دهنم پره ، آخه بعد از هر آزمایش یه قالب بزرگ پنیر به ما میدن ، خلاصه ، از کجا مونده بودم ، آهان ، داشتم می گفتم من مشهورترین موش اینجام ، چون هر آزمایش که روم انجام دادن ، باز هم صحیح و سالم ازشون تونستم بیرون بیام.

 

ولی ، ولی خیلی از دوستام نتونستن ، الان که دارم به لحظات شهادتشون فکر میکنم ، میبینم شرایط اون موقع دست کمی از جنگ جهانی نداشت ، حتی صدای دوستم هم یادمه که میگفت: برو ، برو منو تنها بزار ، من دیگه نمیتونم ادامه بدم ، برو خوتو نجات بده ! ، یجورایی مثل فیلمای سینمایی بود ، منم با لحن زنانه بهش گفتم ، نهه ، من نمیتونم تو رو تنها بزارم ، و وقتی حرفم تموم شد ، با چهره ای پوکر فیس به من نگاه کرد و گفت اگه لوس بازیات تموم شد ، برو بزار با خیال راحت جان به جان آفرین تسلیم کنیم !

(بیشتر…)

انشا در مورد سایه آدم به صورت طنز و غیر طنز

انشا طنز و غیر طنز در مورد سایه آدم پایه نهم

انشا در مورد سایه آدم

انشا صفحه 55 نگارش پایه نهم

 

 

انشا غیر طنز درباره سایه آدم

 

مقدمه : تا چند ساعت پیش پشت سرم بود ، الان جلوی من است ، بلند و کوتاه می شود ، نمی توانم آن را از خودم جدا کنم ، صورتی هم ندارد که بگویم زشت است یا زیبا!

 

بدنه : رنگی نیست ، فقط سیاه سیاه ، هر کاری می کنم او تقلید می کند ، فکر کنم از تاریکی می ترسد چون شب ها به جز در زیر نور چراغ پدیدار نمی شود ، کاش می توانستم او را مانند دوست خود در آغوش بگیرم ولی چه چیزی را !؟ او که بدن و جسمی ندارد!

 

کاش می توانست در کار های خانه و تکالیف به من کمک کند ولی مثل اینکه او هم اندازه ی من تنبل است ، همانطور که گفتم هر از گاهی بلند و کوتاه می شود ، چه مثال خوبی برای هشدار به انسان ها که در زمان موفقیت ، مغرور و در زمان شکست ، نا امید نشوند ؛ مانند این یک بیت شعر:
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

 

کاش این موجود سیاه می توانست شب ها برایمان قصه بگوید تا بخوابیم ولی او حتی صدایی هم ندارد ، کاش می توانستیم با هم ورزش کرده و فوتبال بازی کنیم ، کاش او هم می توانست غذا بخورد ، ای کاش ، ای کاش و ای کاش… .

 

(بیشتر…)

انشا در مورد سردار سلیمانی

اتشا در مورد سردار سلیمانی

انشا در مورد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی

انشا اول درباره سردار قاسم سلیمانی

 

مقدمه : همه ی قهرمان ها شنل و لباس مبدل نمی پوشند!، خارج از بحث ابرقهرمان های دنیای کارتون و فیلم ها، چه ابرقهرمان های واقعی وجود دارند که با ما همزیستی می کنند.

 

بدنه : به عنوان مثال در دوران کرونا از پرستاران و کادر درمان به عنوان قهرمانان سلامت یاد می شود و از قدیم الایام پلیس ها در چشم اغلب مردم مخصوصا کودکان، قهرمانانی خستگی ناپذیر اند.

 

اما قهرمانی هم وجود دارد که علاوه بر جنگیدن علیه باطل، دل های مارا هم فتح کرده است، یعنی سردار دلها، سردار سلیمانی.

 

سرداری که برای وصفش، صفتی فراتر از قهرمان باید به کار برد، سرداری که رفتار و اخلاقش باید سرلوحه زندگی مان قرار گیرد.

 

سردار سلیمانی با اینکه شهید شده است، اما راه او پابرجاست و هر فرد طرفدار حق، حضور سردار را در کنار خود حس خواهد کرد.

 

(بیشتر…)