خانه » انشا پایه نهم » انشا طنز و غیر طنز در مورد کمک به همسایه ها

انشا طنز و غیر طنز در مورد کمک به همسایه ها

انشا طنز و غیر طنز در مورد کمک به همسایه ها
3.3/5 - (3 امتیاز)

انشا طنز و غیر طنز درباره کمک به همسایه ها

انشا صفحه 55 کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم

 

انشا طنز کمک به همسایه ها

 

مقدمه : همین چند روز پیش بود که داشتم از خیابان رد می شدم که شمسی خانوم را دیدم با قدم هایی لاک پشتی و قامتی خمیده قصد طی کردن خیابانی را با چند کیلو گوجه فرنگی و پرتغال کرده بود . راستش را بخواهید ، از آخرین باری که به همسایه ای در اینجور مواقع کمک کرده بودم ، چندین سال می گذشت. زود خودم را به پیرزن رساندم و وسایل را از او گرفتم .

 

 

بدنه : در همان حال که داشتم به دعاهای خیر رایج شمسی خانوم گوش میکردم و از خیابان رد می شدم ، کیسه گوجه فرنگی پاره شد و عزیز دردانه های پیرزن در صدم ثانیه در کف خیابان دفع شدند. صدای خنده و قهقه بچه ها از یک طرف ، بوق ماشین ها از طرف دیگر و از همه شدید تر ، صدای فریاد شمسی خانوم ، خیلی کلافم کرده بود . فورا دویدم به طرف خانه مان تا از آن مهلکه نجات پیدا کنم . شنیده بودم که می گفتند سارق همیشه به محل وقوع جرم بر میگردد ولی تا آن لحظه هنوز درک نکرده بودم .

 

 

کلید خانه در وسط خیابان داشت برای خودش تفریح و خوشگذرانی می کرد.از دور شمسی خانوم را دیدم که دور و برش را پرکرده بود از همسایه ها و آشناها و خدا می داند که داشت چه داستان های افسانه ای را متولد می کرد . همین که چراغ قرمز شد ، سریع رفتم و کلیدم را برداشتم.

 

 

تصمیم گرفتم قال قضیه را بکنم. 3 کیلو گوجه درجه یک خریدم و این بار دیگر اشتباه شمسی خانوم را تکرار نکردم . به گوجه فروش گفتم تا آن را در سه کیسه جدا جدا قرار دهد و او هم علی رغم بی میلی و برای حفظ مشتری هم که شده ، در سه کیسه ریخت.

 

 

نتیجه : لحظه موعود بالاخره فرا رسید. تقابل من با شمسی خانوم. اوج هیجان . انتظار داشتم گوجه ها به سر و صورت من بکوبد تا بلکه آرام شود.خودم را برای جای خالی های سریع و صدم ثانیه ای آماده کرده بودم ولی شمسی خانم باز هم نشان داد که چرا همسایه ها اینقدر به او احترام می گذارند. همین که گوجه به دست او رسید شروع کرد به تشکر و دعای خیر . انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود .در همان حال که من مات و مبهوت رفتارش بودم ، رو کرد به من و خواست تا گوجه ها را تا دم در ببرم.از آن لحظه به بعد دید من به جهان به کمک شمسی خانوم به کلی تغییر کرد.

 

 

انشا غیر طنز کمک به همسایه ها

 

مقدمه : وقتی به خانه جدیدتان نقل مکان می کنید ، خیلی چیز ها عوض می شود . جایی که در آن بیشتر زمانتان را سپری می کردید ، جایی متفاوت است . بعد چند روز به این تغییرات عادت می کنید ولی باز هم انگار با این محل غریبه اید . بله درست فهمیده اید . همسایه های قبلی تان را در کوچه و خیابان نمی بینید . آهی از ته دل می کشید و به یاد آن زمان می افتید .

 

 

بدنه : یاد آن روزی می افتید که حاجی رسول ، به بهانه فرستادن تک پسرش برای ادامه تحصیل در انگلستان ، همه همسایه ها را جمع کرد در حیاط بزرگش ، حیاطی که از کل خانه ما بزرگ تر بود . یادم می آید آن موقع همه بودند به جز خود رضا ، پسر رسول . کار ویزا و تبدیل ریال هایش به پوند ، لحظه ای آرامش برایش نگذاشته بود.

 

 

در همان حال که حاجی رسول ، همه کلاه به سر ها و موی سپید ها را دور خودش جمع کرده بود و خاطرات ش را با آن ها در میان می گذاشت ؛ من و بچه های محل هم از فرصتی که داشتیم ، نهایت استفاده را می کردیم.از درخت ها بالا می رفتیم و توت ها را می خوردیم . بعضی بچه ها آنقدر اشتها پیدا کرده بودند که حتی توت های کال و نارس را هم با ذوق و شوق می خوردند.

 

 

بالای درخت مشغول بودیم که صدایی از آشپزخانه ، از راه رسید ، همه اصوات را کنار زد و چنان شیپور جنگ همه را از خبری با خبر کرد. “غذا آماده است”.همین که بچه ها این خبر را شنیدند ، با عجله از بالای درخت خودشان را به پایین رساندند و با وجود چند زخم کوچکی که هر کدام برداشتند ، خودشان را اول از همه به سر سفره رساندند . موی سپید ها بحث شان را خلاصه کردند ، کلاهیشان را بار دیگر بر سر نهادند و به سمت بالای سفره هدایت شدند.

 

 

نتیجه : آن روز هیچ وقت فکر نمی کردم که یک روزی خواهد رسید که اینقدر دلتنگ همسایه هایمان خواهم شد . دلتنگ بچه های قد و نیم قدی که تا خورشید در آسمان بود ، بازی می کردند و دلتنگ آن همسایه هایی که ماشین هایشان را جلوی در ما پارک می کردند. چه خوب است که قدر لحظات را بدانیم و در لحظه لحظه زندگی مان ، احساس خوشبختی کنیم.

 

 

 

منبع : سون اسکول

 

 

انشا طنز و غیر طنز در مورد کمک به همسایه

انشا صفحه 55 کتاب نگارش پایه نهم

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *